سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقد و شعر و ادبیات

صفحه خانگی پارسی یار درباره

غزلی جدید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گویی ندیده بود به تابانی شما
مهری که بوسه زد به پیشانی شما
 
تو ساده می زدی ساز جدا شدن
روزی که آمدیم به مهمانی شما
 
توجان ما بخواه که از جان عزیز نیست
مائیم و زره جان که قربانی شما
 
ما ندبه خوانده ایم که روزی خدا خودش
پایان دهد که نبینیم پریشانی شما
 
گفتی که تا ابد حال همه گرفت
بی دین کند کسی مسلمانی شما
 
باید شود از این بند جنون رها
هر عاشقی که شد زندانی شما
 
گاهی از عالم بالا نظر کند
چشمی که دیده بود حیرانی شما
 
من کشف کرده ام آقا از این به بعد
رازی نهفته در پنهانی شما